My NoTe

من هنوز از بازى کلاغ پرمیترسم، میترسم بگویم تو، و تو آرام بگویى پر…!!!

آسمان

به من نگو که آسمان محدود کننده توست چون باور نمی کنم ، زیرا هر وقت به ماه می نگرم رد پاهایی را روی آن می بینم و متعجب می شوم ...

 پس ، شادمانه بالهایت را بگشا .... بی هیچ ترسی ...

و بیاد بیاور : کبوتر بچه گان همیشه در لانه ماندنی نیستند ...

و مگذار لانه کوچکت قفست باشد...

درآسمان خوبی ها ، پرواز را آغاز کن  ...

تا اوج وحتی بالاتر از آن ...

برای آسمان سقفی متصورنیست ...

 

+ نوشته شده در  دو شنبه 21 / 5 / 1391برچسب:آسمان,محدودیت,ماه,رد پا,پرواز,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

قاب!

این روزها فهمیدم که در هیچ قابی نمی گنجم

اما این تقصیر من نیست شاید هم...

اما ایستاده ام تا تمامی امروز را نگاه کنم

کسی چه می داند شاید فردا لحظه ای که هیچ کس انتظار ندارد پرواز کنم...

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 12 / 5 / 1391برچسب:امروز,قاب,ایستادم,پرواز,فردا,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl